حــــــــــرف دل

ســـــــــــــــــــــالگـــــــــــــــــرد ازدواج

                                                               سلام عزیزک مامان جون می دونی چه سالی مامان جونت وباباجونت بهم رسیدن...سال1390/6/18با هم عقد کردیم وسال1391/4/2اون روزتولد امام حسین وشبش تولد حضرت ابوالفضل بودیعنی روزجانباز بود که یکی از ارزوهایی دلم بود که روز جانباز عروسیم باشه وهمینم شد...اخه پدرجونت جانبازهست که می خواس...
5 ارديبهشت 1393

صحبت با نی نی نیومده ام

                                                                                سلام.نی نی  نیومده ام تا کی باید انتظار بکشم که بیای ازبحث که منو حرف زدن خسته شدم.توبیا که باعث ارامش من بشی.خیلی تنهاهستم...توی این خونه  که هستم هیچ صدای نمیاد توبیا که این خونه صداهای قشنگ خوشگلت رو بگیره...عزیزکم می دونی تو روزهای تنهای چه میکشم...صبح که میشه میبینم باباجونت رفته کلاس وقتی که می خواد بیاد خونه تا اذان مغرب طول میکشه...منم شنبه ویکشنب...
2 ارديبهشت 1393

درددل

                                                                سلام.خیلی دلم گرفته نمی دونم باکی صحبت کنم ازبحث که باخدا صحبت کردم دیگه خجالت میکشم حرفهای دلم رو بهش بگم.الان حدود دوسال هست که ازدواج کردم هنوز مامان نشدم خیلی دلم می خواهد مادربشم که احساس مادرانه داشته باشم...ازبحث که بهم نیش وکنایه زدن خسته شدم خیلی حرف حدیث میشنوم دیگه صبرم سراومد نمی دونم چکارکنم...توی شهرغریب افتادم ازخانواده ام خیلی دورم خیلی احساس دلتنگی می کنم برای خانواده ام خیلی گریه می کنم...من همیشه می خ...
2 ارديبهشت 1393

انتظار مادرشدن

دلم می خواست یه نی نی کوچولو وخوشگل داشتم  که عکس شو میذاشتم توی سایت و ازتک تک روزها وثانیه هایش و یا بزرگ شدنش می نوشتم.....از روزهای که من مادرش باشم و اون فرشته  کوچولوی من باشه...ولی ولی افسوس که انتظارش رو می کشم ....کی میشه این انتظاربه پایان برسد که کوچولوی خودم رو در اغوش خودم بگیرم واحساس مادرانه کنم....برام دعا کنید           ...
2 ارديبهشت 1393

دل نوشته های خودم با کوچولویم

سلام عزیزکم این مطلب ها روبرای تو می نویسم که هرفقط پیشم اومدی توی قلب مامان جونت یادر اغوش مامان جونت برات اینها رو بخونم تا بدونی مامان جونت چقدر انتظار تو رو می کشید...عزیزک قلبم می دونی این مطلبی که دارم می نویسم چه روزیه وچه ماهیه وچه سالی هست...امروزیعنی روز چهارشنبه27 فروردین ماه ساله 1393 می باشد...امروز حالم خیلی گرفته هست چون اخه همسایه بالایمون یه نی نی کوچولوی داره صداش پایین خونه ی ما میاد هروقت صدای کوچولوش میاد دلم یهو می گیره در اون لحظه میگم ای کاش ناز ناز مامان یا عزیزدلم پیشم بود که من انقدر ناراحتی نمی کشیدم...یا هروقت میرم حرم ب چه های کوچولو وخوشگل رو در اغوش مامانشون میبینم دلم می گیره توی چشمهام اشک جمع میشه ...
2 ارديبهشت 1393
1